آبی چشمان تو یک اتفاق ساده بود اتفاقی آسمانی در زمین افتاده بود
قبله ای شد چشم تو اما به رنگ خون دل گریه هایم نذر طولانی ترین سجاده بود
آدم از چشم حوا شرمی به رنگ سیب داشت دل به عرفانی ترین کفر زمینی داده بود
چشمهایم در غبار انتظارت گم شده همنفس تا انتهای پیچ و تاب جاده بود
با ردیف "هست" باید می سرودم چشم تو
انتخاب قافیه اما چه فوق العاده بود